لباسها را كه ميشويم،بعد از إتمام كار لباسشويي،دكمه درش را ميزند و باز ميكند و همه را تا بند رخت برايم مي برد،شروع به پهن كردن لباسها ميكند ان هم به چه صورت!!دولا....وچند لا.....همه را هم گيره ميزند،كه اگر به همان حال بگذارمش تا هفته ي بعد هم خشك نخواهد شد😜 ديشب برايش قارچ سرخ ميكردم،كنارم روي ميز نشسته بود،كه با لحن و اهنگ شيرينش گفت ماماني،دستتو نبُرّيا....🌷 از ميان بازي به خودش مي ايد ، به دنبال خواهرش ميگردد،وبا نگراني مي گويد بچّم كو....؟؟؟؟!!مامان،كوشش.....؟؟؟!!😳 شيرين زباني ها ميكند براي ما و همه😋 خواهرش راكه ميبيند،باصداي بلند و كش دار سلام ها ميكند....قربان صدقه ها مي رود...اخرش هم ميگويد:مامان عاشقشم😳بماند پيامدهاي اين عاشقي.....😈 ...